سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکمت، گلشن خردمندان و بستان فاضلان است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :5
بازدید دیروز :0
کل بازدید :6320
تعداد کل یاداشته ها : 6
103/2/13
10:37 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
میلاد براتی فرد[0]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
دی 91[1]
پیوند دوستان
 

((مـؤمـنـان بـه غیب)) عقیده دارند، سازنده این عالم آفرینش ، علم و قدرتى بى انته، و عظمت و ادارکـى بـى نـهایت دارد، او ازلى و ابدى است ، و مرگ به معنى فنا و نابودى نیست بلکه دریچه اى اسـت بـه جـهان وسیعتر و پهناورتر، در حالى که یک فرد مادى معتقد است جهان هستى محدود اسـت بـه آنـچـه ما مى بینیم و قوانین طبیعت بدون هیچ گونه نقشه و برنامه اى پدید آورنده این جهان است ، و پس از مرگ همه چیز پایان مى گیرد.

آیـا ایـن دو انـسان با هم قابل مقایسه اند؟! اولى نمى تواند از حق و عدالت وخیرخواهى و کمک به دیـگـران صـرف نظر کند، و دومى دلیلى براى هیچ گونه از این امور نمى بیند، به همین دلیل در دنـیـاى مؤمنان راستین برادرى است و تفاهم ، پاکى است و تعاون ، اما در دنیاى مادیگرى استعمار اسـت و اسـتثمار، خونریزى است وغارت و چپاول و این سیر قهقهرائى را تمدن و پیشرفت و ترقى نام مى نهند!.

و اگر مى بینیم قرآن نقطه شروع تقوى را در آیه فوق ، ایمان به غیب دانسته دلیلش همین است.

((غـیـب)) در این جا داراى مفهوم وسیع کلمه مى باشد و اگر در بعضى روایات غیبت در آیه فوق تفسیر به امام غائب حضرت مهدى (عج) شده در حقیقت مى خواهد وسعت معنى ایمان به غیب را حتى نسبت به امام غائب (عج) مجسم کند بى آنکه به آن مصداق محدود باشد.

2ـ.

ارتباط با خدا:.

ویژگى دیگر پرهیزکاران آن است که : ((نماز را برپا مى دارند)) (ویقیمون الصلوة) ((نماز)) که رمز ارتـبـاط بـا خـداسـت ، مـؤمـنانى را که به جهان ماورا طبیعت راه یافته اند در یک رابطه دائمى و هـمـیـشـگى با آن مبد بزرگ آفرینش نگه مى دارد، آنهاتنها در برابر خدا سر تعظیم خم مى کنند، چنین انسانى احساس مى کند ازتمام مخلوقات دیگر فراتر رفته ، و ارزش آن را پیدا کرده که با خدا سخن بگوید، و این بزرگترین عامل تربیت او است.

3ـ.

ارتباط با انسانها:.

آنها علاوه بر ارتباط دائم با پروردگار رابطه نزدیک و مستمرى با خلق خدادارند، و به همین دلیل سومین ویژگى آنها را قرآن چنین بیان مى کند: ((و ازتمام مواهبى که به آنها روزى داده ایم انفاق مى کنند)) (ومما رزقناهم ینفقون).

قابل توجه اینکه قرآن نمى گوید: من اموالهم ینفقون (از اموالشان انفاق مى کنند) بلکه مى گوید: ((مـما رزقناهم)) (از آنچه به آنها روزى داده ایم) و به این ترتیب مساله ((انفاق)) را آنچنان تعمیم مى دهد که تمام مواهب مادى و معنوى را دربر مى گیرد.

بنابراین مردم پرهیزگار آنها هستند که نه تنها از اموال خود، بلکه از علم وعقل و دانش ونیروهاى جسمانى و مقام و موقعیت اجتماعى خود، و خلاصه ازتمام سرمایه هاى خویش به آنها که نیاز دارند مى بخشند، بى آنکه انتظار پاداشى داشته باشند.

(آیه 4)ـ.

ویژگى چهارم پرهیزکاران.

ایمان به تمام پیامبران وبرنامه هاى الهى است ، قرآن مى گوید: ((آنها کسانى هستند که به آنچه برتو نـازل شـده وآنچه پیش ازتو نازل گردیده ایمان دارند)) (والذین یؤمنون بما انـزل الیک و ما انـزل من قبلک).

ویژگى پنجم : ایمان به رستاخیز،.

صـفـتـى اسـت که در این سلسله از صفات براى پرهیزکاران بیان شده است ((آنها به آخرت قطعا ایـمـان دارنـد)) (و بـالا خرة هم یوقنون) آنها یقین دارند که انسان عبث و بى هدف آفریده نشده ، آفـریـنش براى او خط سیرى تعیین کرده است که بامرگ هرگز پایان نمى گیرد، او اعتراف دارد کـه عـدالـت مـطـلق پروردگار در انتظارهمگان است و چنان نیست که اعمال ما در این جهان ، بـى حـسـاب و پـاداش بـاشـد ایـن اعتقاد به او آرامش مى بخشد، از فشارهائى که در طریق انجام مـسـئولـیـتـهـا بر او واردمى شود نه تنها رنج نمى برد بلکه از آن استقبال مى کند و مطمئن است کـوچـکـتـریـن عـمـل نـیـک و بد پاداش و کیفر دارد، بعد از مرگ به جهانى وسیعتر که خالى از هـرگـونـه ظـلـم و سـتـم اسـت انـتـقـال مـى یابد و از رحمت وسیع و الطاف پروردگار بزرگ بهره مندمى شود.

ایـمـان بـه رسـتـاخـیز اثر عمیقى در تربیت انسانها دارد، به آنها شهامت وشجاعت مى بخشد زیرا براساس آن ، اوج افتخار در زندگى این جهان ، ((شهادت)) درراه یک هدف مقدس الهى است که آغـازى اسـت بـراى یـک زندگى ابدى و جاودانى و ایمان به قیامت انسان را در برابر گناه کنترل مى کند، و به هرنسبت که ایمان قویترباشد گناه کمتر است.

(آیـه 5) ـ ایـن آیـه ، اشاره اى است به نتیجه و پایان کار مؤمنانى که صفات پنجگانه فوق را در خود جـمع کرده اند، مى گوید: ((اینها بر مسیر هدایت پروردگارشان هستند)) (اولئک على هدى من ربـهـم) ((و ایـنـهـا رسـتـگـارانـنـد)) (اولئک هم المفلحون) در حقیقت هدایت آنها و همچنین رستگاریشان از سوى خدا تضمین شده است جالب اینکه مى گوید: ((على هدى من ربهم)) اشاره بـه اینکه هدایت الهى همچون مرکب راهوارى است که آنها بر آن سوارند، و به کمک این مرکب به سوى رستگارى و سعادت پیش مى روند.

حقیقت تقوا چیست ؟.

((تقوا)) در اصل بمعنى نگهدارى یا خویشتن دارى است و به تعبیر دیگر یک نیروى کنترل درونى است که انسان را در برابر طغیان شهوات حفظ مى کند، و درواقع نقش ترمز نیرومندى را دارد که مـاشـیـن وجود انسان را در پرتگاهها حفظ و ازتندرویهاى خطرناک ، باز مى دارد ومعیار فضیلت و افـتـخـار انـسـان و مقیاس سنجش شخصیت او در اسلام محسوب مى شود تا آنجا که جمله ((ان اکرمکم عنداللّه اتقاکم)) به صورت یک شعار جاودانى اسلام در آمده است.

ضمنا باید توجه داشت که تقوا داراى شاخه ها و شعبى است ، تقواى مالى واقتصادى ، تقواى جنسى ، و اجتماعى ، وتقواى سیاسى و مانند اینها.

(آیه 6).

گروه دوم ، کافران لجوج و سرسخت.

ـ ایـن گـروه درسـت در نقطه مقابل متقین و پرهیزکاران قرار دارند وصفات آنهادر این آیه و آیه بـعـد بطور فشرده بیان شده است در این آیه مى گوید ((آنها که کافرشدند (و در کفر و بى ایمانى سـخـت و لـجـوجند) براى آنها تفاوت نمى کند که آنان را ازعذاب الهى بترسانى یا نترسانى ایمان نخواهند آورد)) (ان الذین کفرو اسوآ علیهم انـذرتهم ام لم تنذرهم لایؤمنون) این دسته چنان در گـمـراهـى خـود سـرسختند که هرچند حق برآنان روشن شود حاضر به پذیرش نیستند واصولا آمادگى روحى براى پیروى از حق و تسلیم شدن در برابر آن را ندارند.

(آیـه 7)ـ این آیه اشاره به دلیل این تعصب و لجاجت مى کند و مى گوید: آنهاچنان در کفر و عناد فـرو رفـتـه انـد کـه حـس تـشخیص را از دست داده اند ((خدا بر دلها وگوشهایشان مهر نهاده و برچشمهاشان پرده افکنده شده)) (ختم اللّه على قلوبهم و على سمعهم و على ابصارهم غشاوة) به هـمـیـن دلـیـل نتیجه کارشان این شده است که ((براى آنها عذاب بزرگى است)) (و لهم عذاب عـظـیـم) مسلما انسان تابه این مرحله نرسیده باشد قابل هدایت است ، هرچند گمراه باشد، اما به هنگامى که حس تشخیص را بر اثر اعمال زشت خود از دست داد دیگر راه نجاتى براى او نیست ،چرا که ابزار شناخت ندارد و طبیعى است که عذاب عظیم در انتظار او باشد.

نکته ها:.

1ـ آیا سلب قدرت تشخیص ، دلیل بر جبر نیست ؟.

اگر طبق آیه فوق خداوند بر دلها و گوشهاى این گروه مهر نهاده ، وبرچشمهایشان پرده افکنده ، آنـها مجبورند در کفر باقى بمانند، آیا این جبر نیست ؟پاسخ این سؤال را خود قرآن در اینجا و آیات دیـگـر داده اسـت و آن ایـنـکـه : اصـرار ولـجاجت آنها در برابر حق ، تکبر و ادامه به ظلم و ستم و بـیـدادگـرى و کـفر و پیروى ازهوسهاى سرکش سبب مى شود که پرده اى بر حس تشخیص آنها بیفتد، که در واقع این حالت عکس العمل و بازتاب اعمال خود انسان است نه چیز دیگر.